رد شدن به محتوای اصلی

ارد بزرگ میگوید: پیام آوران باورهای پست، بزرگترین پیروزیهای تاریخ مردم خویش را به ریشخند گرفته اند

ارد بزرگ میگوید: پیام آوران باورهای پست، بزرگترین پیروزیهای تاریخ مردم خویش را به ریشخند گرفته اند


گفتار درباره ی پیام آوران باورهای پست در ایران، زخمی تاریخی را میگشاید، که آسیب شناسی آن به ویژه در سده ی کنونی تاریخمان میتواند راهگشای بسیاری از مشکلات فرهنگیمان شود. این زخم نه از شمشیر فاتحان ایران در "ایسوس"ها و "فتح المبین"ها، بلکه از قلم به دستانی است که به جای "بازگشت به خویشتن"، بزرگترین پیروزیهای تاریخ مردم خویش را به ریشخند گرفتند. زخمی که اینان بر پیکره ی پهلوان-کشور خویش زدند از زخم قلم هرودوت ها و ماراتون نویسان و الکساندر سازان سهمگین تر بوده است.

یکی از آنها نوشت: کوروش پسر زنی یهودی بود که در جوانی ل... میداد و توانست از راه راهزنی به شاهی برسد.
(ش.ص.خ)

دیگری نوشت: کردار کوروش در پاس داشتن آیینهای بابلیان و مصریان همچون رفتار فریبنده ملکه ی انگلیس در هند بود که روبروی موشها و گاوها زانو میزد تا بتواند بهتر کشور آنها را بچاپد !! (ش.م.م)

آن یکی هم گفت: زنجیره ی دادگری انوشیروان را تنها، خری باور کرد (د.ع.ش)

در چنین روزگاری، ناصر پورپیرار [ویراستار کتاب "از زبان داریوش"]، با گردشی 180 درجه میگوید: تخت جمشید را 200 سالست ساخته اند و ایران مدتها تا دوران کنونی خالی از سکنه بوده است !!!!!!!

به تازگی نیز "پرویز رجبی" ترجمه نگار کتاب "از زبان داریوش" به جرگه ی چنین پیام آورانی پیوسته است.

«یکی از زهرآیینها، رونوشت برداری از شیوه ی شهریاری در کشورهای دیگر برای کشور خود است. بر اساس خواندن کتابهای یونانیان و رومیان، مردم زیر فرمان پادشاهی میگویند، کشتن شاه قانونی است(Regicide) و زیردستان به این هوده میرسند که در دولت مردم سالار از آزادی برخوردارند، اما در حکومت پادشاهی همگی برده اند؛ این زهر با گازگرفتگی سگ هار همسانی دارد .(Hydrophobia)
این فرد پیوسته از تشنگی رنج میبرد، با این حال از آب بیزار است و در چنان حالتی، گویی زهر میخواهد وی را به سگ دگردیسه کند. به همین سان زمانی که حکومت پادشاهی به دست چنان نویسندگان طرفدار شهریاری مردم سالارانه که پیوسته چون سگ بدان چنگ و دندان نشان میدهند به ژرفی گزیده شود، در آن حال کشور به چیزی جز پادشاهی نیرومند نیاز ندارد و با این حال مردم با اینکه از هستی وی بهره مندند، به شوند ترس از خودکامگان یا (Tyrannophbia) یعنی ترس از شهریاری نیرومند، از وی بیزارند (رویه 296، 297 لویاتان، تامس هابز)»

این چنین رویه ای را در زمان جمشید پادشاه پیشدادی میبینیم. در زمانی که مردم به شوند پلشتی ناشی از 300 سال خوشی بی رنج و کار دچار هرج و مرج میشوند، زهرآیین گفتار ضحاک و چه بسا روشنفکران قوم، موجب میشود به گازگرفتگی مارهای وی دچار گردند [مارهای ضحاک نماد اندامواره های دولتی هستند که بر دوش مردم سنگینی کرده اما با این از پیکره ی مردم تغزیه میشوند، از میان خود مردم قربانی میگیرند، نهادی چون جوخه های ترور]

این چنین روشنفکران، هنگامی که سخن از پیروزی های بی خونریزی و برق آسای کوروش و داریوش میشود چهره شان سیاه و سفید میشود و این پرسش را به پیش میکشند که از بن داریوش و کوروش چه حقی داشتند به دیگر کشورها یورش ببرند؟؟!

یا هنگامی که از شکوه و بزرگی پارسه [تخت جمشید] میگوییم، آه و ناله سر میدهند که ای داد و بیداد، آوای ناله ی بردگانی که زیر دیوارهای تخت جمشید با زجر جان داده اند را میشنوند، گرچه خوب میدانند که برای ساختن تخت جمشید به همه مزد میداده اند، حتی زنان، حق زایمان میگرفتند و بیمه تامین اجتماعی داشته اند.
یا زمانی که بر بزرگی و شکوه ساسانیان زبان میگشاییم، فریاد و فغان سر میدهند که مگر نمیدانی مردم چه زجرهایی که از دست موبدان نکشیدند. گرچه میدانند حتی اگر چنین هم باشد، مردمان دیگر سرزمینهای گیتی در آن دوران وضعیتی به مراتب بدتر از ایرانیان داشته اند، به گفته ی دیگر، ایرانیان نسبت به دیگران در خوشی میزیسته اند.
چنین دگراندیشانی برای باشندگان سرزمینشان چیزی مگر ناامیدی و افسوس از زندگانی و پدید آوردن حس بیچارگی در آنها به ارمغان نمی آورند. آنان سازنده نیستند چراکه سازندگی از زایندگی درونی میآید، حال آنکه از دیدگاه آنان ایران همیشه مصرف کننده نظریات دیگران بوده است. حتا از خود هنری نیز نداشته که شایسته گفتن باشد. چنین مردمانی، از دیدگاه فردوسی بزرگ، "اندر زمانه، رسیده نو اند" یا به گفته ی استاد " اسلامی ندوشن": براین باورند که زندگی به تازگی، دراین چند قرن و به دست باختریان به هستی درآمده است.
حال آنکه هگل مینویسد: امپراتوری پارسیان، آن آفتابی بود که بر همه ملتها و کشورها و قوم ها به یکسانی میتابید تا همه ی آنها را به یکسان بارور سازد. این دولت، نخستین نماد عقل در تاریخ است.

{ ز دیهگان و از ترک و از تازیان / نژادی پدید آید اندر میان
نه دیهگان،نه ترک و نه تازی بود / سخنها به کردارِ بازی بود
زیان کسان از پی سود خویش / بجویند و دین اندر آرند پیش }



مسعود اسپنتمان
انجمن گل سرخ
http://30min.mastertopforum.net/-vt348.html

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

صوفی مسلکان برای آنکه افکار اهریمنی خویش را گسترش دهند

ارد بزرگ میگوید: صوفی مسلکان برای آنکه افکار اهریمنی خویش را گسترش دهند می گویند نیاز را باید از بین برد چون نیاز سبب دگرگونی می گردد و دگرگونی از دیدگاه آنان رنج آور است! حال آنکه هدف آدمی از زیستن، و درک زوایای پنهان دانش است. به جای گوشه نشینی و خرده گیری باید با ابزار دانش سبب رشد میهن شد و امنیت را برای خود و آیندگان بدست آورد کردارهای همراه با آز و نیاز [نه آز]، که رد پای آن را در تاریخ ایران به آسانی میتوانیم بیابیم، در باور ایرانیان از گونه کردارهای اهریمنانه به شمار میروند. انسان آزورز، با بهره گیری از ویژگیهای فرهمندانه ی ظاهری، با گردآوری نیرو، ناخویشتنداری و خشم اهریمنی خود را بر سر نیروهای کمینه طبیعت فرو میریزد. نیازورز نیز، همچون آزورز خشمی در درون خود دارد، اما از داشتن ویژگیهای برون گرایانه محروم است، ازین رو بیکنشانه، خشم را به درون خویش فرومیفکند تا بنیانهای درون را نابود سازد. او از زیستن در گیتی رنج میبرد، زیرا چنانچه بخواهد پای در جایگاه هستومندان و زندگی باوران بگذارد، وادار میشود بی کنشی گذشته را به کناری نهد. و این برابرست با زایایی در هر درنگ و درگیر شدن ب...

بن و ریشه هستی

ارد بزرگ می گوید : بن و ریشه هستی مانند گردونه ای دوار است که همه چیز را گرد رسم کرده است برسان : گردش روزها ، چرخش اختران و ستارگان ، چرخش آب بر روی زمین ، زایش و مرگ ، نیکی و بدی ، گردش خون در بدن ، حرکت اتم و … یکی از تفاوتهای بنیادین اندیشه ی ایرانی و سامی، نگرش گردونه ای آریاییان به هستی و پدیده هایش است. جهان اندیشه ی ایرانی، "پس از مرگ" نیز دارد چرا که آنها هرگز به "آخر خط" نمیرسند، هر پایانی برای ایشان سرآغازی دیگر است، زیرا مرگ را پسرفتی اهریمنانه میدانند. به وارون، در اندیشه ی سامیان، هستی و به ویژه زمان ساختاری راسته ای [خطی] دارد. سامیان بر این باورند که جهان روزی آغازیده است و روزی میمیرد، آنها زمان را دارای آغاز و پایان میدانند. در حالی که هندیان آریایی به تناسخ [گردش همیشگی روانها در تن] باور دارند. ایرانیان زروانگرا نیز، زمان را به چهار دوره سه هزار ساله بخش میکردند دوره نخست که آفرینش، مینوی است. دوره دوم یا بندهشن که اورمزد هستی را می آفریند، بی آنکه اهریمن را بدان راهی باشد. دوره سوم یا گمیچشن که اهریمن هستی را با بدی می آلاید و در پایان، سه ه...

بهداشت روانی

بهداشت در ظاهر به معنی سلامتی است و در عین حال سلامتی فقط نداشتن بیماری نیست. فرد سالم علاوه بر داشتن بدن سالم باید خوشحال و راضی هم باشد.‌ فرد سالم باید توانایی برخورد با مشکلات، محرومیت‌ها و شکست‌ها را داشته باشد و بتواند با استفاده از قدرت تطابق خود با محیط در کنار و پابه‌پای افراد دیگر زندگی کند. در این صورت است که نه تنها خود احساس رضایتمندی خواهد داشت، بلکه دیگران نیز از زندگی کردن با چنین فردی لذت می‌برند.‌ این فرد دیگران را آزار نمی‌دهد و به زحمت نمی‌اندازد به قول ارد بزرگ "اندیشه و انگاره بیمار ، آینده را تیره و تار می بیند ". چنین فردی را که از نظر جسم، روان و شرکت در اجتماع طبیعی است و روحیه خوبی نیز دارد را می‌توانیم سالم بخوانیم. بنابراین نبود بیماری و داشتن توانایی لذت بردن، تحمل، حل مشکل، ارتباط، کار و سازگاری از نشانه‌های سلامتی روانی می‌باشد.‌ کارشناسان معتقدند همانگونه که جسم به دلایل مختلفی چون سوءتغذیه، عوامل میکروبی، فرسودگی، کمبود مواد مورد نیاز خون و... دچار بیماری می‌شود روان هم ممکن است بیمار شود.‌ بیماران روانی احساس می‌کنند تعادل و سرزندگی خود...